قافله عمر
شنبه 5 فروردين 1391برچسب:عمر,قافله عمر,زمان,گذشت زمان,

وقتی به عمق وجود خودت نگاه میکنی و خودتو با زمان میسنجی.

وقتی خوب و دقیق نگاه میکنی

میبینی این فقط زمان نیست که سرعتش زیاده و قابل نگه داشتن نیست.

آره ، من و تو هم داریم پا به پای زمان ، شانه به شانه ی لحظه ها ، حرکت که چه عرض کنم داریم پرواز میکنیم.

همه ی ما وقتی بچه بودیم دلمون میخواست زودتر بزرگ بشیم. حواسمون به زمان نبود. ثانیه به ثانیه داریم بزرگتر میشیم

حالا همه ی ما دلمون میخواد برگردیم به دوران بچگی. میدونین چرا؟

آخه همه ی ما چشمهامون داره لحظه به لحظه بزرگتر شدن و پیر شدن خودمونو تماشا میکنه. تماشا میکنه و هیچ کاری از دستش بر نمیاد که انجام بده.

آخه وقتی به گذشته برمیگردیم و کسایی که از دست رفتن نگاه میکنیم ، میبینیم اونها هم یه روز دلشون میخواسته زودتر بزرگ بشن.

نه جلوی ثانیه ها و نه جلوی حرکت خودمو نمیتونم بگیرم.

حتی زمین هم از حرکت جا نمیمونه.

همه چی داره حرکت میکنه. هر چیزی که چشممون میبینه و نمیبینه داره راه میره.

خسته شدم از این همه جنب و جوش.

دلم خون شده از این همه حرکت با پای برهنه. ای کاش میشد استراحت کرد ، خسته شد ، نشست.

اینجاست که نه با صدا بلکه با آه فریاد میشه زد:

این قافله ی عمر عجب میگذرد


نظرات شما عزیزان:

....
ساعت0:00---7 فروردين 1391
آدم وقتی عکس یک سال پیش خودشو با الانش میذاره کنار هم ناخودآگاه دلش میگیره. برای یه لحظه هیچی از زندگی نمیخواد

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: